You signed in with another tab or window. Reload to refresh your session.You signed out in another tab or window. Reload to refresh your session.You switched accounts on another tab or window. Reload to refresh your session.Dismiss alert
داستان مرد طلبکار و انوشیروان عادل
در زمان پادشاهی انوشیروان عادل، مردی بود که همیشه از دیگران طلبکار بود. نه از نظر مالی، بلکه از نظر رفتار و احترام! او باور داشت که همه باید به او خدمت کنند، به او احترام بگذارند و نیازهایش را برآورده سازند. هرگاه کسی به او کمکی نمیکرد، شکایت میبرد که "چرا مردم اینگونه ناسپاساند؟ چرا هیچکس حق مرا ادا نمیکند؟"
روزی، این مرد نزد انوشیروان رفت و از مردم شهر گله کرد:
ــ ای شاه بزرگ! من عمری است که در این دیار زندگی میکنم، اما هیچکس حق مرا ادا نمیکند. همه چیز از من میخواهند، اما کسی چیزی به من نمیدهد! مگر عدالت تو اجازه میدهد که مردم چنین ظالم باشند؟
انوشیروان تبسمی کرد و به او گفت:
ــ اگر آنگونه که میگویی، مردم این شهر ناحق میکنند، باید آنان را به انصاف و عدالت خواند. تو چند روزی در قصر من بمان، من خود برایت حقی که میگویی، میستانم.
مرد شادمان شد و در قصر ماند. روز بعد، انوشیروان دربار را فراخواند و فرمان داد که هر کس چیزی به این مرد بدهکار است، بیاید و حساب خود را ادا کند.
اما هیچکس نیامد.
شاه رو به آن مرد کرد و گفت:
ــ ببین! هیچکس به تو بدهکار نیست، بلکه تو خود را از همه طلبکار میدانی. آیا هیچ اندیشیدهای که شاید تو هستی که همیشه میخواهی و هرگز چیزی نمیدهی؟ شاید این مردم نه ناسپاس، که آزرده از طلبکاری بیپایان تو باشند!
مرد ساکت شد. برای نخستین بار در زندگی، فهمید که او از مردم چیزی میخواست که خود هرگز به دیگران نداده بود: محبت، احترام و بخشش! از آن پس، رفتارش تغییر کرد و دریافت که زندگی داد و ستدی دوطرفه است، نه فقط گرفتن!
نتیجه:
هر که از همه کس طلبکار باشد، شاید نخست باید به خود نگاهی کند که چه داده است، پیش از آنکه چه طلب کند.
The text was updated successfully, but these errors were encountered:
سلام و عرض ادب خدمت توسعه دهندگان
من تشکر میکنم از شما و از تمام کسانی که برای توسعه این نرمافزار فیلترشکن تلاش میکنند و سپاسگزارم از همه آنها
من میخواستم بگم که به تمام کسانی که از این نرمافزار استفاده میکنند درک کنید که توسعه یک نرمافزار خیلی سخته و واقعاً باید کار کرد روش به تنهایی نمیشه انجام داد
و در صورت هرگونه باگ یا مشکلی باید به آنها فرصت داد که بتوانند روی نرمافزار کار کنند و مشکلات را برطرف کنند.
بیاید کمی صبور باشیم اجازه بدیم زمان بدیم به کسانی که بر روی این نرمافزار کار میکنند که بتونن مشکل را برطرف کنند
بنده باز هم از طرف تمام مردم ایران از شما تشکر میکنم به خاطر این فیلترشکن به خاطر این پایداری به خاطر این صبوری به خاطر این بیخوابی بیپولی و عدم حمایت بعضی افراد سپاس فراوان از شما سپاس فراوان از شما
داستان مرد طلبکار و انوشیروان عادل
در زمان پادشاهی انوشیروان عادل، مردی بود که همیشه از دیگران طلبکار بود. نه از نظر مالی، بلکه از نظر رفتار و احترام! او باور داشت که همه باید به او خدمت کنند، به او احترام بگذارند و نیازهایش را برآورده سازند. هرگاه کسی به او کمکی نمیکرد، شکایت میبرد که "چرا مردم اینگونه ناسپاساند؟ چرا هیچکس حق مرا ادا نمیکند؟"
روزی، این مرد نزد انوشیروان رفت و از مردم شهر گله کرد:
ــ ای شاه بزرگ! من عمری است که در این دیار زندگی میکنم، اما هیچکس حق مرا ادا نمیکند. همه چیز از من میخواهند، اما کسی چیزی به من نمیدهد! مگر عدالت تو اجازه میدهد که مردم چنین ظالم باشند؟
انوشیروان تبسمی کرد و به او گفت:
ــ اگر آنگونه که میگویی، مردم این شهر ناحق میکنند، باید آنان را به انصاف و عدالت خواند. تو چند روزی در قصر من بمان، من خود برایت حقی که میگویی، میستانم.
مرد شادمان شد و در قصر ماند. روز بعد، انوشیروان دربار را فراخواند و فرمان داد که هر کس چیزی به این مرد بدهکار است، بیاید و حساب خود را ادا کند.
اما هیچکس نیامد.
شاه رو به آن مرد کرد و گفت:
ــ ببین! هیچکس به تو بدهکار نیست، بلکه تو خود را از همه طلبکار میدانی. آیا هیچ اندیشیدهای که شاید تو هستی که همیشه میخواهی و هرگز چیزی نمیدهی؟ شاید این مردم نه ناسپاس، که آزرده از طلبکاری بیپایان تو باشند!
مرد ساکت شد. برای نخستین بار در زندگی، فهمید که او از مردم چیزی میخواست که خود هرگز به دیگران نداده بود: محبت، احترام و بخشش! از آن پس، رفتارش تغییر کرد و دریافت که زندگی داد و ستدی دوطرفه است، نه فقط گرفتن!
نتیجه:
هر که از همه کس طلبکار باشد، شاید نخست باید به خود نگاهی کند که چه داده است، پیش از آنکه چه طلب کند.
The text was updated successfully, but these errors were encountered: